ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

آن چه فریبرز رئیس دانا را هماره- چه در تقویمی که بود و چه در تاریخی که نیست- متمایز میکند و حتی به نبودش جان میبخشد، ویژگیهایی است که به شخصیت یگانهاش، ابعادی میافزاید چندگانه و چند سویه. نمیتوان فقط به او استاد گفت یا از او به عنوان مبارز ضد استبداد نام برد و یا روح لطیف و خلق رفیقش را ندید و یا از شیرینی سخن و احاطهی وسیعش به تمامی گم گوشههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کشورش و جهان سخن نگفت و نیروی تمام نشدنی میهندوستی و انساندوستیاش را فراموش کرد که او منظومهای بود از بسیاری از اینها .
فریبرز رئیس دانا در خانوادهای که زمیندار و خان بودند، در ابراهیمآباد بویین زهرا- دی ماه ۱۳۲۳ متولد شد. شگفت این که در زادگاه خود آنچه میدید رنج کارگران و دهقانان بود نه خانهی بزرگ اجدادی. تحصیلاتش را پس از دبیرستان، دردانشگاه ملی ایران ادامه داد و همزمان به دو دانشی که تصور میکرد پاسخگوی پرسشهای او توانند بود، تجهیز شد. اقتصاد و جامعهشناسی و همین راه را در مدرسهی اقتصاد لندن تا دکترا، پیگرفت.
سالهای تحصیلش در ایران مصادف بود با تلاشهای میهن دوستان برای ملی کردن نفت- خونمایهی همیشگی اقتصاد ایران- پس فریبرز راه خود را در همگامی با رهروان دکتر مصدق و جبهه ملی و رزم آورانی چون داریوش فروهر دید. دهه شصت میلادی که فریبرز در لندن تحصیل میکرد اما، انگلیس و فرانسه و… عرصهی مبارزات سوسیالیتها بود و صداهای ضد امپریالیستی از آمریکای جنوبی گرفته تا آسیا، پا و جان میگرفت که این، با خوی و شخصیت انسانی فریبرز همگامی داشت. در تظاهرات شرکت میکرد و در محافل علمی و سیاسی، آبدیده میشد .
فریبرز رییسدانا به ایران برگشت و از همان آغاز، یاران خود را یافت. چه در کسوت استادی دانشگاه ملی و چه در مقام یک متفکر سوسیالیست و چه در جایگاه یک نویسنده پر کار، تمام تلاش خود را به کار گرفت تا حق و حقوق طبقهای که از رفاه و امکانات مادی و رسایی صدای خود محروم بودند، در جستارهای خود و نوشتهها و فریادها و حتی شعرهایش مطرح و از آن دفاع کند. او در دوران تحصیلی در ایران، راه و روش مبارزه را آموخته بود. حبس کشیده بود و محرومیت. پنجههای نیرومندش همراه با شخصیت جذاب و صدای رسا، به تمام سایه های تلخ و نارواییها و دیوارهای استبداد دراز میشد و ذهن چند وجهی اش، به او اجازه نمیداد خود را در زندان یک تفکر یک بعدی محبوس کند پس فراوان مینوشت و میگفت و ارتباط برقرار میکرد.
طیف یاران و دوستان او اگر چه متفاوت و مختلف بودند اما همه میدانستند که فریبرز، ستون استوار دفاع از حقوق انسانهای بیصدا و پایین دست جامعه بود. هراس نداشت از گفتن آنچه را که در حقیقت میدانست چه در سخنرانی و چه درمقاله و چه با زبان شعر. بسیاری از او به عنوان “آرمانگرا” یاد میکنند. فریبرز آرمان جامعهی صالح را تشخیص میداد اما همیشه در سطح واقعیت جاری حرکت میکرد. آرمان سوسیالیسم یک چارچوب کارآمد بود برای آن که او حتی از مناسبات دستمزدی و حقوقی کارگران هفت تپه نیز به درستی دفاع کند همان گونه که سیاست های کلان دولت ها را به نقد می کشید .
فریبرز از گفتن و دانستن و نوشتن باز نمیایستاد و گواه آن نوشتن و ترجمهی بیش از سی کتاب و دهها مقاله در زمینهی اقتصاد سنجی- رشته ی تخصصی اش- و امور عمومی جامعه بود. آن چه را نمینوشت بیهراس فریاد میزد .
آنان که حضور و وجود درخشش او را- به قول خودش- برنمیتافتند بی رحمانه تلاش کردند او را از تدریس و حقوق اقتصادی و اجتماعیاش محروم کنند. به زندان افتاد و اما حبس نشد. در خانه نشست اما بیکار نشد. هر جا که بود محفلش به راه بود. خانهی کوچکش، هرگز از نامآورترین دانشوران و متفکران و کارگران ستم دیده و یاران وفادارش خالی نشد.
زندان هم برای او جای گفتوگو و آشنایی و دوستی بود و دو بار حبس طولانی، او را بیشتر به باورهایش نزدیک کرد. طناز و سرافراز، هرگز فریبرز را شکست خورده و مایوس نمیدیدی. هماره او بود که برخاک همرزمان و دوستانش، چونان یک سردار رشید، سخن بلند میکرد و فریاد حق طلبی سر میداد .
۲۶ اسفند ۱۳۹۸ مام این فریبرز بود که دنیا را تاب نیاورد. خود در شعری گفته است:
به زیر بال چکاوک
در آشیانه خزیدم
بر روی بال همایی
و هم آلود
بر فراسوی ابرها،
باری، بدین سان
از کومه
بر کوه شدم .